چکیده: (3385 مشاهده)
در دیداری مجدد با جامعهشناسی به منظور مقایسه مبانی و دستاوردهای معرفتیِ آن با اندیشههای اجتماعی، حداقل چهار دسته اختلاف، قابل شناسایی است. در بررسی اجمالی این وجوه تفاوت، بدون هرگونه اِطلاقنگریِ منجر به حذف برخی از وجوه به نفع وجوه دیگر و یا نادیدهگرفتنِ امکان تأثیرگذاری توأمان، چنین به نظر میرسد که در این میان، بیشترین و بارزترینسهم به تفاوتهای «انگاره»ای تعلق دارد. این مسئله با مروری بر اصلیترین مفروضات انگارهایِجاری در هریک از این دو سنخِ معرفتی، بیشتر احراز میگردد.
این مطالعه به جز تلاش برای ساماندهی به بحثهای پراکندهای که در تبیین نسبت میان «اندیشهاجتماعی» و «دانش جامعهشناختی» صورت گرفته است، پرسش دیگری را نیز تعقیب کرده است و آن، این که در دورهای که امکان کشف و شناسایی انگارههای معرفتی و نمایانسازی وجوه ممیزه آنها میسر شده است و متفکرینْ در اینباره به نوعی خودآگاهی معرفتی رسیده اند، آیانمیتوان با گذر از برخی اسطورههای چارچوب، معرفت علمی ـ عقلانی آینده را خلاقانه وگزینشگرانهتر از پیش رقم زد؟ به نظر میرسد که در پیش گرفتننِ این روند، مستلزمِ وجود نوعیخودباوری است که در مولِد و خاستگاه جامعهشناسی یعنی غرب، بیش از جاهای دیگر وجود دارد؛ در عین حال بضاعات و ظرفیتهای معرفتی مسلمانان برای چنین ابداع و سنتزی، بیش از آنان است. ما به این تلقی و ایده به نحوی بسیار موجز و خام، در نتیجهگیریِ پایانیِ بحث اشارهکردهایم تا شاید بهانه و مدخلی باشد برای ورود به مطالعات جدیترِ «فراجامعهشناسی» در آینده.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
انتشار: 1383/3/26